عشق مثل سیگار می مونه...
اگه خاموش بشه می تونی دوباره روشنش کنی...
اما هیچ وقت دیگه اون مزه اول رو نمیده...!
سلام دخترک پولدار،خوشگل،با کلاس!
وقتی به من بی پول،زشت،بی کلاس نه میگویی خنده ام میگیرد!
چون میدانم مقصد جفتمان
یکیست!
خاک…
موهایم را تراشیده ام
مویی که دست در آن کشیده نشود بودنش بیهوده است
تنها مانده ام
در روزگاری که شیرینی نیست تا برایش فرهاد شوم
همه تلخند
حالا که نیستی بوسه هایم را نثار دیوار های اتاقم میکنم!
همان دیوارهایی که دستهایت را می چسباندی به آنها و چشم هایت را می
بستی و …
یادت می آید…
ﺗﺎ ﻣﺎﻝِ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺸﯽ ،
ﺑﻘﯿﻪ ؛ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ
ﺩﺍﺭﻥ …
ﺑﻨـﺪﺑﻨــﺪِ ﻭﺟـــﻮﺩﻣـ ﺑـــﻪ ﻟـــﺮﺯﻩ ﺩﺭﻣــــﯽ ﺁﯾـﺪ
ﻭﻗــــﺘﯽ ﺗـــﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻤـ ﻋﺸﻘـــﻤـ
“ ﻋﺰﯾﺰﻣـ ” ﻫــﺂﯾﺶ ﺭﺁ ﺩﺭ ﮔـــﻮﺵ ﺩﯾﮕـــﺮﯼ ﺯﻣﺰﻣـﻩ ﻣﯽ ﮐـﻨﺪ…
یه روزهایی هست که دلم می خواد بیام پیشت
بشینم و مثل روزای دور دست همو بگیریم
ومن احساس کنم که فقط من تو زندگیت بودم
ولی افسوس نه تو با وفا ماندی و نه من
طاقت این خیانت بی انتهایت…
گوش کن خدا
سلام مهربونم ،میدونم بنده خوبی نیستم،میدونم تنهام نذاشتی
میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی
خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش
الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم
باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دوره ولی دلم باهاشه
جونم به جونش بنده،بیشتر از خودم یا هر چیز و هر کس دیگه ای دوسش دارم
یکی که به خاطر من غرورشو شکست و کاریو انجام داد
که دوست نداشت،خدا جونم اگه اون طوریش بشه من نمیتونم زنده بمونم
حالا حکمت کاراتو میفهمم کسی که مال من بود و عاشقم
برام فرستادی،قول میدم لیاقتشو داشته باشم
عشقم دوست دارم
خدا جون عاشقتم
شباوقتی ک بیداری,خداهم با تو بیداره
تاوقتی ک نخوابی تو,ازت چش ورنمیداره
ازاون بالامیادپایین,
خدامیگیره دستت روخدا میدونه تو قلبت,چه اندازه تو غم داری
خدامیدونه تودنیا,چه چیزی روتوکم داری
خدانزدیک قلب توسـت,بایک آغوش واکرده
نذارپلکاتوروی هم,اگه قلبت پره درده
خدارومیشه حسش کرد,توی هرحالی که باشی
فقـط بایدتوبایادش,توی هرلحظه همراه شی
آموخته ام که خداعشق است
وعشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خداباتمام عظمتش
عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم
آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته
آموخته ام که زندگی دشواراست
ولی من ازاوسخت ترم...
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ...
لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.

لعنت به من كه ساده دل بريدم....لعنت به من كه دردتو نديدم
لعنت به من كه پاي تو نموندم....لعنت به من كه قلبتو شكوندم
روياي تو شده جدايي از من....همنفسم بيا بمون پيش من
خودت ميدوني كه سهم ما نيست....جدايی و بريدن و شكستن
چشماي من پر از اشك شب و روز....حق ميدم بهت تو اتيش عشق من نسوز
برو با مردي كه تو روياهاته....ولي بدون قلب منم باهاته
روياي تو كابوس شب هاي من....دليل خنده هات حرف دل من
میگن:
خداحافظی سخته.
پس چرا تو اسون خداحافظی کردی!!!
میگن دل کندن سخته.
پس چرا تو اسون دل کندی!!!
میگن دوری درد داره.
پس چرا تو اسون دور شدی!!!
حالا دیگه کنارم نیستی!!!
شبهایم را با تنهایی میگذارنم!!!
دیگه ماه نمیتابه!!!
شبها در اوج گرما…
احساس سرما دارم!!!
حالا منم و یه دل شکسته…
مونده رودستم!!!
ثانیه ها سالی شدن!!!
تنهاییم سایه ندارد که بگم….
یکی کنارمه…
که منم کسیو دارم!!!
گاهی نیاز داری به یه اغوش بی منتـ که تورو فقط و فقط واسه خودت بخواد که وقتی
تو اوج تنهایــ هستی با چشماش بهت بگه: هستم تا ته تهش! هستی..؟؟
امدی...... چه زیبا!
گفتم دوستت دارم......چه عاشقانه!
پذیرفتــــــی......چه فریبنده!
نیازمندت شدمـــــ ......چه حقیرانه!
به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی.....چه ناجوانمردانه!
واژه غریب حداحافظ به میان امد.....چه بی رحمانه!
و من سوختـــــــــــــــــــــــــم......چه عاشقانه!
دوســت دارم این روی ِ نوک ِ پنجه بلند شدن ها رو
و بوســــیدن لب هایِ تـــــــــو رو...
همون لحظه هایی که تو یک عالمه مــَــرد می شی...
و مــَـــــن یک عالمه زَن...
خدا جونم یکی به زندگیم پا گذاشته که بهش معنا داده
به زندگی بی انگیزم ، انگیزه بخشیده
خودت میدونی کیو میگم
پس فقط میمونه یه خواهش:
مراقبش بــــــــــــــــــــــاش
بی عاطفه
دلم تنگ شده

واسِـه تلـفُن حـرف زدن هـامون
واسِـه صُـبح بِخـِــیر گفتن هـامون
واسِـه مسـیج بازی هـامون ..
واسِـه ..کُجایــی عِـشقم ؟
واسِـه مواظب خـــودت باش ..
اومـدی خــبر بـده ..
دلـــــــــم تنگ شُده
واسِه رویـاهامون
واسِه آرزوهـامون
واِسه قول هـامون
واسِه همه اون چـیزایی که قـرار بود بـشِه
امــــــــــا نشد !!
دلــــــــم حتی
واسِـه دعـواهامون
غـُـر زدن و بـحث و کـل کـل
آخــــــرِش گوشی خاموش کردن هـامون
امــــــــــا
دو سـاعت نـشده آشـتی کردنـــمون
هم خـیلی تنــــــــگ شده ..
دلــــــــــم واسه تــــــو
و واسِه روزای خـوبی که
باهـات داشــــــــتم پـَـر مـیزنه
چقدر سخته...
چـقدر سخته وقتی همه سراغ کسی رو ازت میگیرن
که فقط تو میدونی که دیگـه نیست
سخت ترش وقتیه که مجبوری لبخند بزنی و بگی : خوبه !
قحطی عاطفه ها(این متن رو یکی از بهترین دوستام واسم فرستاد منم قول دادم بذارم تو یه پست)
مترسک رادارزدندبه جرم دوستی باپرنده که مباداتاراج مزرعه رابه بوسه ای فروخته باشد...
راست میگویندکه اینجاقحطی عاطفه هاست...
مـــا بـه هـــم نمـی رســیـم...!

مـــا بـه هـــم نمـی رســیـم...!
امّــا . . .
بهــتـریــن غــریـبه ات مــی مـانــم
کـه تــو را هــمیشـه دوســـت خــواهــد داشــت . . .
دلــــــــــــــــــم گــرفتـه از ایــن شـهــــر
که آدمـهــایـش ،
هـمچــــون هــوایـش نـاپایـــدارنــد . . .
گـاه آنـقـــدر گـــرم کــه نـفـســت میــگیــرد
گاه چــنان ســـرد کـه بــدنــت مـیلـــرزد . . . !مـــن و تــو ، "مــا" كه نشــــدیــم هـیــچ ،
مــن نـیمــی از خــــودم را هــم باختـــم . . . !
هـنـــوز هــم مــرا بــه جـان “تـــــــــــــــــو” قــســم مى دهــند . . . !
مى بـیـنى؛
تنــــــــــــــــــــها مــن نیـستـم
که رفتنــــــــــــــت را بـاور نمـى کــنـم…!!!
به سادگی . . .

به ســــــــــــادگی بخشـــــــــیدم...
حالا مـــــــــــــانده ام چگونه بــــــــدون او..
به ســــــــــــــــــادگی زندگــــــــــــی کنـــــــــــم؟؟؟!!!
مشکی به تن کنید

مشكے بـہ تـטּ كنيد
عزا گرفتـہ ام ..
براے مرگ يكـ احسآس
احسآسے بـہ بزرگے يكـ غرور لـہ شده
بـہ زير خیانت هاے يكـ عشق دروغيـטּ
اينجا ..
در خلوتگاه ايـטּ عشق
صداے شيونهاے دردناكم
صداے نفريـטּ هاے ايـטּ دل شكستـہ ام
روزے بـہ گوشت خواهد رسيد ..
ايـטּ صدا را ..
دست سرسخت سرنوشـت بـہ گوشت مے رساند
براے زجرهاے ايـטּ قلب سوختـہ ام
براے هر نفس كـہ با مرگ كشيدم ..
براے تكـ تكـ ثانيـہ هاے تنهايے ام
و براے غرور شكستـہ ام ..
ديدار بہ قيامت عزیز لعنتے ...
بعضی وقتا

بعضے وقتا مجبورے تو فضاے بغضت بـפֿـنـבے …
בلت بگیره ولے בلگیرے نـڪنے …
شاڪے بشے ولے شـڪایت نـڪنے …
گریـہ ڪنے اما نزارے اشـڪات پیـבا بشن …
פֿـیلے چیزارو ببینے ولے نـבیـבش بگیرے …
פֿـیلے ها בلتو بشـڪنن و تو فقط سـڪوت ڪنے …
بهترین لحظه دنیا
یـﮧ موقعی هست که هی از خودت میپرسی
اونم دلش برام تنگ میشـــﮧ یا نـــﮧ ؟! ..
یا همینقد که دوســش دارم دوسم داره یا نـــﮧ ..
یا اصن بهم فکر میکنــﮧ یا نـﮧ ؟؟
یـﮧ دفعـﮧ گوشیت زنگ میخوره ..
وقتی عکسشو روی گوشـــــیت میبینی ....
بـﮧ جواب همــﮧ سوالات میرسـی ..
انگار بهترین لحظــــــﮧ دنیاس ..
میگویند قسمت . . .
گذشته من . . .

پایانی برای قصه ها نیست،
نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!
خسته ام از جنس قلابی آدمها...
دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده،
حالم خوب است...
اما گذشته ام درد میکند!!
دلـتَنگـــــــــے

گــَلـــــــُـوے آدَم را
بایَد گاهــــــــــے بِتـَراشَنـد ...
تا براے دلـتَنگـــــــــے هاےِ تـازه جـا باز شَــوَد
دٍلتـَنگـے هایــے ڪِه جـــــــــایِشان نـَه دَر دِل
ڪِه دَر گــَلــــــــوےِ آدَم استــــ
دِلتنگـے هــــــــــایــے ڪِه مے تَواننَــد آدَم را خَفـِـه کـُننـَـد. . .
کاش بودی . . .

کاش بودی . . .
وقتـی بغض مـی کردم . . .
فقطـ بغلم مـیکردی و مـیگفتـی . .
ببینم چشمـــــاتو . . . منـــــو نگاه کـن . . .
اگه گریــه کنـی قهـــــر مـیکنم میرمـــــا . . .!
فقط همـیــن …!!!
ساکت . . .

ساکت که می مانی میگذارند به حساب جواب نداشته ات!
مادرم منو ببخش
مادر مرا ببخش درد بدنم بهانه بود
کسی رهایم کرده بود...
که صدای بلند گریه ام
اشک هایت را در اورد...
دلم گرفته

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ،
چشمانم غرق در
اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ،
راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم،
کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت
،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ،
تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو
نیستی و من اینجا
سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ،
هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم
دور میکنم،اگر از
تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم،
تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد
برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال
بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ،
هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم
رفتنت را در قلبم گذاشتی…
گرچه از همان روز اول میخواستمت ،
گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت
، اما دیگر مهم
نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ،
دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این
شعر را برای تو
نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت
، خیال مرا پریشان کرده
بعضی وقتا ...

بَعضی وَقتا بایَد تنَها باشی,تَنهایِ تَنها...
هی آهَنگ گوش بدی,فِک کُنی,هَمه چیو بریزی تُو خودت...
تا مَرز انفجـ(!)ار بری...
اونوَقت در اُتاقُ باز کُنیُ با هَمون
لَبخَند مَسخَره ی هَمیشگی وـآنِمود کُنی
که هَمه چی خوبه(!)...
نگاهت...
بـہ وُسعَتِ نَـديـدَטּ نـِگـاهَـت خَسـتـہ اَم چِـگـونـہ بـِشـڪَنَـم ثـانـيـہ هاے سَنـگـيـטּ دوريَـت را
نَـبـودَنَـت بـِهتـَریـטּ بـَهانـہ اَست بَـراےِ اَشـڪ ریـخـتَـטּ …
وَلـے ڪاش بـودے تـا اَشـڪهایَم اَز شُـوقِ دیـدارَت سَـرازیـر میـشُد …
ڪاش بـودے وَ دَستـهاے مِهربـانَـت مَـرهَمِ هَمــہ دِلـتَـنـگـیـها وَ نَـبـودَنـهایـَت میـشُد …
ڪاش بـودے تـا سَـر بـِہ روے شانـِہ هاےِ مِهـربـانَـت مـے گُـذاشتَـم
وَ دَردهایَـم را بـِہ گـوشِ تو میـرِسانـدَم
بَعضی وَقتا بایَد تنَها باشی,تَنهایِ تَنها...
هی آهَنگ گوش بدی,فِک کُنی,هَمه چیو بریزی تُو خودت...
تا مَرز انفجـ(!)ار بری...
اونوَقت در اُتاقُ باز کُنیُ با هَمون
لَبخَند مَسخَره ی هَمیشگی وـآنِمود کُنی
که هَمه چی خوبه(!)...

ساکت که می مانی میگذارند به حساب جواب نداشته ات!
مادر مرا ببخش درد بدنم بهانه بود
کسی رهایم کرده بود...
که صدای بلند گریه ام
اشک هایت را در اورد...
بی عاطفه
دلم تنگ شده

واسِـه تلـفُن حـرف زدن هـامون
واسِـه صُـبح بِخـِــیر گفتن هـامون
واسِـه مسـیج بازی هـامون ..
واسِـه ..کُجایــی عِـشقم ؟
واسِـه مواظب خـــودت باش ..
اومـدی خــبر بـده ..
دلـــــــــم تنگ شُده
واسِه رویـاهامون
واسِه آرزوهـامون
واِسه قول هـامون
واسِه همه اون چـیزایی که قـرار بود بـشِه
امــــــــــا نشد !!
دلــــــــم حتی
واسِـه دعـواهامون
غـُـر زدن و بـحث و کـل کـل
آخــــــرِش گوشی خاموش کردن هـامون
امــــــــــا
دو سـاعت نـشده آشـتی کردنـــمون
هم خـیلی تنــــــــگ شده ..
دلــــــــــم واسه تــــــو
و واسِه روزای خـوبی که
باهـات داشــــــــتم پـَـر مـیزنه
چقدر سخته...
چـقدر سخته وقتی همه سراغ کسی رو ازت میگیرن
که فقط تو میدونی که دیگـه نیست
سخت ترش وقتیه که مجبوری لبخند بزنی و بگی : خوبه !
قحطی عاطفه ها(این متن رو یکی از بهترین دوستام واسم فرستاد منم قول دادم بذارم تو یه پست)
مترسک رادارزدندبه جرم دوستی باپرنده که مباداتاراج مزرعه رابه بوسه ای فروخته باشد...
راست میگویندکه اینجاقحطی عاطفه هاست...
مـــا بـه هـــم نمـی رســیـم...!

مـــا بـه هـــم نمـی رســیـم...!
امّــا . . .
بهــتـریــن غــریـبه ات مــی مـانــم
کـه تــو را هــمیشـه دوســـت خــواهــد داشــت . . .
دلــــــــــــــــــم گــرفتـه از ایــن شـهــــر
که آدمـهــایـش ،
هـمچــــون هــوایـش نـاپایـــدارنــد . . .
گـاه آنـقـــدر گـــرم کــه نـفـســت میــگیــرد
گاه چــنان ســـرد کـه بــدنــت مـیلـــرزد . . . !مـــن و تــو ، "مــا" كه نشــــدیــم هـیــچ ،
مــن نـیمــی از خــــودم را هــم باختـــم . . . !
هـنـــوز هــم مــرا بــه جـان “تـــــــــــــــــو” قــســم مى دهــند . . . !
مى بـیـنى؛
تنــــــــــــــــــــها مــن نیـستـم
که رفتنــــــــــــــت را بـاور نمـى کــنـم…!!!
به سادگی . . .

به ســــــــــــادگی بخشـــــــــیدم...
حالا مـــــــــــــانده ام چگونه بــــــــدون او..
به ســــــــــــــــــادگی زندگــــــــــــی کنـــــــــــم؟؟؟!!!
مشکی به تن کنید

مشكے بـہ تـטּ كنيد
عزا گرفتـہ ام ..
براے مرگ يكـ احسآس
احسآسے بـہ بزرگے يكـ غرور لـہ شده
بـہ زير خیانت هاے يكـ عشق دروغيـטּ
اينجا ..
در خلوتگاه ايـטּ عشق
صداے شيونهاے دردناكم
صداے نفريـטּ هاے ايـטּ دل شكستـہ ام
روزے بـہ گوشت خواهد رسيد ..
ايـטּ صدا را ..
دست سرسخت سرنوشـت بـہ گوشت مے رساند
براے زجرهاے ايـטּ قلب سوختـہ ام
براے هر نفس كـہ با مرگ كشيدم ..
براے تكـ تكـ ثانيـہ هاے تنهايے ام
و براے غرور شكستـہ ام ..
ديدار بہ قيامت عزیز لعنتے ...
بعضی وقتا

بعضے وقتا مجبورے تو فضاے بغضت بـפֿـنـבے …
בلت بگیره ولے בلگیرے نـڪنے …
شاڪے بشے ولے شـڪایت نـڪنے …
گریـہ ڪنے اما نزارے اشـڪات پیـבا بشن …
פֿـیلے چیزارو ببینے ولے نـבیـבش بگیرے …
פֿـیلے ها בلتو بشـڪنن و تو فقط سـڪوت ڪنے …
بهترین لحظه دنیا
یـﮧ موقعی هست که هی از خودت میپرسی
اونم دلش برام تنگ میشـــﮧ یا نـــﮧ ؟! ..
یا همینقد که دوســش دارم دوسم داره یا نـــﮧ ..
یا اصن بهم فکر میکنــﮧ یا نـﮧ ؟؟
یـﮧ دفعـﮧ گوشیت زنگ میخوره ..
وقتی عکسشو روی گوشـــــیت میبینی ....
بـﮧ جواب همــﮧ سوالات میرسـی ..
انگار بهترین لحظــــــﮧ دنیاس ..
میگویند قسمت . . .
گذشته من . . .

پایانی برای قصه ها نیست،
نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!
خسته ام از جنس قلابی آدمها...
دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده،
حالم خوب است...
اما گذشته ام درد میکند!!
دلـتَنگـــــــــے

گــَلـــــــُـوے آدَم را
بایَد گاهــــــــــے بِتـَراشَنـد ...
تا براے دلـتَنگـــــــــے هاےِ تـازه جـا باز شَــوَد
دٍلتـَنگـے هایــے ڪِه جـــــــــایِشان نـَه دَر دِل
ڪِه دَر گــَلــــــــوےِ آدَم استــــ
دِلتنگـے هــــــــــایــے ڪِه مے تَواننَــد آدَم را خَفـِـه کـُننـَـد. . .
کاش بودی . . .

کاش بودی . . .
وقتـی بغض مـی کردم . . .
فقطـ بغلم مـیکردی و مـیگفتـی . .
ببینم چشمـــــاتو . . . منـــــو نگاه کـن . . .
اگه گریــه کنـی قهـــــر مـیکنم میرمـــــا . . .!
فقط همـیــن …!!!
ساکت . . .

ساکت که می مانی میگذارند به حساب جواب نداشته ات!
مادرم منو ببخش
مادر مرا ببخش درد بدنم بهانه بود
کسی رهایم کرده بود...
که صدای بلند گریه ام
اشک هایت را در اورد...
دلم گرفته

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ،
چشمانم غرق در
اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ،
راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم،
کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت
،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ،
تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو
نیستی و من اینجا
سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ،
هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم
دور میکنم،اگر از
تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم،
تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد
برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال
بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ،
هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم
رفتنت را در قلبم گذاشتی…
گرچه از همان روز اول میخواستمت ،
گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت
، اما دیگر مهم
نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ،
دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این
شعر را برای تو
نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت
، خیال مرا پریشان کرده