مرد من از آن معدود مردانی ست
که میشود موقع خداحافظی
دلهره کودکانه اش را
از تپش قلب و لرزیدن لب هایش حس کرد
مرد من از آن معدود مردانی ست
که هنوز می شود پی برد به راز دلش
وقتی نگاه به چشمانش میدوزی
واژه هایش خیس و سرد و مرده است
من نمیگویم ولی انصاف نیست
دوریت گویی دلم را برده است …

هرزگی مختص به تن فروشی نیست
ربطی به جنسیت هم نداره
همین که از اعتماد کسی سوء استفاده کنی… هرزه ای
همین که به دروغ بگی دوستت دارم… هرزه ای
همین که خیانت کنی… هرزه ای
همین که رفاقتت به خاطر پول باشه… هرزه ای
اگه میخوای تن فروشی بکنی، صاحب اختیار بدنتی
اما هرزگی نکن چون از احساس و آبروی دیگران باید مایه بذاری…
همیشه منتظر کسی باش
که تو رو با همه ی دیوونگیت و خل بازیات قبول داشته باشه
و تو رو به همه نشون بده و بگه:
روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين كه متوجه شود از بين او و مهرش عبور كرد.
مرد نمازش را قطع كرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي.
مجنون به خود آمد و گفت:

























به دنبال کسی باش که تو را
به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند
نه به خاطر جذابیت های ظاهریت
به سلامتی عشقم به خاطره صبرش
به سلامتی عشقم که وقتی پیششم سرم به کسه دیگه ای گرمه حسودیش گل میکنه
به سلامتی عشقم که وقتی عصبانی هستم سریع میخواد ارومم کنه
به سلامتی عشقم وقتی ابروشو واسم بالا میندازه و تو چشام خیره میشه تسلیمش میشم

توی دنیا
دوتا نا بینا میشناسم
یکی تو که هیچ وقت عشقم رو ندیدی
یکی من که کسی جز تو ندیدم…
حوصله ات که سر می رود ؛
با دلـــــــــــــم بازی نکن ،
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام.
شانه ات کو؟
دنیایم باز به هم ریخته…
قصـــه من هنــوز تمــام نشـده …
نمیـدانم چرا کــلاغــم زود به خـــانه اش رِسیــد …!!
کاش نمیگذشت آن لحظه که در آغوشت بودم ،
کاش نمیگذشت لحظه ای که خیره به چشمانت بودم
دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی ،
سرت بر روی شانه هایم باشد و همزبان دل گرفته ام باشی
دلم گرفت وقتی که رفتی ،
چگونه سر کنم لحظات دور از تو بودن را …
سوختم و شکستم ، به تو که رسیدم
همچو یه یک شاخه خشکیده دوباره شکفتم
در اینجا نه هوایی است نه بارانی ،
عشق من ببار که تو یک فرشته نجاتی
مگر میشود بی تو این زندگی را سر کرد
این درد دوری ات بود که چشمهایم را تر کرد
تو بد تا می کنی و من
یجورِ بد دوست دارم
نمی دونم چقدر اما
زیاد از حد دوست دارم
من از شما گفتن تو بدم می آید
عزیزم مرا سرد خطاب نکن
این پاییز میخوام تا افتادن آخرین برگ
با تو دیوانگی ها و عاشقی ها کنم
جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
حرف دلت را امروز بزن!
اگر امروز گفتی...
اسمش "حرف دل" است
اگر نگفتی
فردا می شود
"درد" دلت...