قلبی خسته از تپیدن

 بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با اين همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوريـــــــ ــــ ـم" ..

به سلامتی اون دلی که
تنگ میشه
اما
میدونه چاره ای جز تحمل نداره...

پروردگـــــ ـارا...

تورابه تمام عالـــ ــم سوگند

آنگاه که عاشقی درتاریکی شبــــــــ

به یــــ ــادعاشقی اشکـــــــــ میریزد...

کمی نگاهش کن...!!!

قتــﮯ میروــے פَـوآωـت بـآشـَב פَـتمـا {פֿـבآنگـﮬـבآر} بـگـویـﮯ! ║❤

تـآ פֿـבآ פَـواسَشــ رآ بیشتـَر بـــِﮧ مـَטּ بـבَهـَב؛║❤

آפֿـَـر میــــבآنـﮯ ║❤

פֿــــــــــــــــــــــــــــــבآ .║ ❤

بـــِﮧ هَـوآ ــے {تـو} مـَرآ {رَهـآ} ڪَـرבه اَست . [!] ║❤

اکـثـــر آدمـهــایـی کــه میگـن مــن از دروغ متنـــفـرم ،

در حـقــیـقـت از دروغ شـنـیدن متنـفـرند ، نـه از دروغ گفـتـن . . . !!!

خدايا !

هرگز کسي را ، به چيزي که قسمتش نيست ، عادت نده ...

به بـــــودن ها ، ديـ ـ ـ ـ ـ ـ ـر عــــــادت كـــــن و
به نبـــــودن ها ، زود ...

يادمان باشد
امده ايم که با زندگي کردن قيمت پيدا کنيم
نه به هر قيمتي زندگي کنيم....

دلم براي کودکيم تنگ شده
براي روزهايي که باورم ساده بود
همه آدم ها را دوست داشتم
مرگ مادر "کوزت" را باور مي کردم و از زن "تنارديه" کينه به دل مي گرفتم
مادرم که مي رفت به اين فکر بودم مثل مادر "هاچ" گم نشود
دلم مي خواست "ممُل" را پيدا کنم
از نجاري ها که مي گذشتم گوشه چشمي بدنبال "وروجک" مي گشتم
تمام حسرتم از دنيا،نوشتن با خودکار بود
دلم تنگ شده
شايد يک روز در کوچه بازار فريب دست من ول شد و او رفت

لبخند كه زد
توي چال گونه اش افتادم
پاي منطقم شكست ..!
و من
عاشق شدم ...